????: جدایی ?
سه شنبه 7 / 2 / 1393 1:26 AM Ӎḭṅặ

من از جهان بی تفاوتی فکــــر ها و حرفها وصداها می ایم....

و این جهان...پر از صدای حرکت پاهای مردمیست...

که همچنان که تو را مـــی بوســــند.....

در ذهن خود طناب دار مـــی بافند....

فروغ فرخ زاد



????: جهان بی تفاوتی ?
سه شنبه 7 / 2 / 1393 1:22 AM Ӎḭṅặ

 

دیوانگی می خواهد

وقتی نمی دانم

کجای خواب هایم

دوستت دارم هایت را

با بوسه ای نثارم کردی

که در تمام بیداریم

خراب توام...

 

 

چیزی در دلم

به شکلی بدخیم

تو را می خواهد....

 

 

 

تــــقصیر خودم نیست

که عاشــــقت شدم

و گرنه هیچ

آدم عاقلی

دل به فرشته نمی بندد

 

 

 

 

هر کسی برای خودش خیابانی دارد..

کوچه ای...

کافی شاپی...

و شاید عطری...

که بعد از سالهاا..خاطراتش گلویش را چنگ می زند!

 

 

 

 

 

به پایان رسیده ام اما نقطه ای نمی گذارم...

یک ویرگول می گذارم,

این هم امیدیست,که شاید برگردی..

 



????: عاشقانه ها ?
سه شنبه 7 / 2 / 1393 1:12 AM Ӎḭṅặ

 

مرد باید

وقتی مخاطبش عصبانیه,ناراحته,میخواد داد بزنه

وایسه روبه روش بگه

تو چشام نگا کن,بهت میگم تو چشام نگا کن

حالا داد بزن,بگو از چی ناراحتی

بعد مخاطب داد بزنه,فریاد بکشه,گریه کنه

حتی با مشتی زنونش بکوبه تو بغله مرد

اخرش خسته میشه میزنه زیر گریه

همونجا باید بغلش کنه

نزاره تنها باشه

حرف نزنه ها,توضیح نده ها

کل کل نکنه ها,توجیه نکنه ها

فقط نزاره احساس کنه تنهاست

مرد باید گاهی مردونگیشو با سکوت ثابت کنه با بغل

 



????: مرد باید ?
یک شنبه 5 / 2 / 1393 9:45 PM Ӎḭṅặ

یعنی می شود روزی برسد

که بیایی

مرا در آغوش بگیری

بخواهم گله کنم

بگویی هیس.....

همه کابوس ها تمام شد

در گوشم بگویی

برای همیشه مال من شدی



????: یعنی میشه ? ? ?
یک شنبه 5 / 2 / 1393 9:7 PM Ӎḭṅặ

هر وقت فهمیدے هر کسے که "دوستت" شد "دوست دخترت" نیست

هر وقت فهمیدے برای جواب "سلام" یک دختر باید به یک "علیک" محترمانه فکر کنے نه یک مکان خالے...

هر وقت فهمیدے برای بودن با یک دختر باید "مرد" باشے نه "نر"....

هر وقت فهمیدے "شانه ات" را باید به یک دختر هدیه کنے نه "زور بازویت" را...

هر وقت فهمیدے با حرف هایت فقط باید دل "یک" دختر را شاد کنے...

هر وقت فهمیدے فقط باید براے "یک" دختر "مرد" باشے....

هر وقت فهمیدے زن "تکیه گاه" میخواهد....

هر وقت فهمیدے دختر "توجه" میخواهد...

هر وقت فهمیدے عشقت باید "پاک" باشد...

هر وقت فهمیدے وقتی دخترے به تو اجازه ے بوسیدن داد باید با "عشق" پیشانی اش را ببوسے نه با "هوس" لبش را...

هر وقت فهمیدے باید به "یک دختر" عشقت را ثابت کنے نه "چند دختر"...

هر وقت فهمیدے دل "کاروانسرا" نیست...

هر وقت فهمیدے زن "حساس" است؛مےشکند...

هر وقت فهمیدے آن چیزے که قصد شکستنش را دارے "دل" است نه "بازیچه"...

هر وقت فهمیدے حرفامو....

آن وقت میتوانے روے هم  راهے و همدلے یک ""جنس مخــــــالفت"" حساب کنے.....



????: هروقت فهمیدی ?
یک شنبه 5 / 2 / 1393 2:12 PM Ӎḭṅặ

گاهی تو حتی....

لب به سخن نگشوده ای ...

و من..

به پایان آنچه خواهی گفت...

رسیـــــده ام....

                            جبران خلیل جبران



????: دلواپس شادمانی تو هستم ? ? ?
یک شنبه 5 / 2 / 1393 1:35 PM Ӎḭṅặ

بعضی وقت ها تو دعوا

فقط باید نگاه کنی,

سکوت کنی,

فحشاش و بده و تو بشنوی

به جون بخری

تموم که شد بری بغلش کنی...

گریه کنی,

حرفی نزنی

فقط عمل کنی

بگی;

با من نجنگ,مــن دوســـت دارم



????: بعضی وقت ها ?
پنج شنبه 4 / 2 / 1393 9:30 PM Ӎḭṅặ



????: سکوت ?
پنج شنبه 4 / 2 / 1393 9:21 PM Ӎḭṅặ

اینجا نشسته ام بر لبه ی این پرتگاه

مرگ را احساس می کنم

تمام خاطرات را یک به یک از یاد می گذرانم

نه جرعتی برای پریدن دارم

و نه میلی برای عقب کشیدن و اما...

نمی دانم جه خواهد شد

بودنم را که کسی یاد نکرد شاید این بار رفتنم را همه باد کنند



????: پرتگاه ?
پنج شنبه 4 / 2 / 1393 6:5 PM Ӎḭṅặ

مرا دختر خانوم می نامند

مفهومی که جذابیتش نفس گیر است...

دنیای دخترانه ی من,نه با شمع,نه با عروسک معنا پیدا نمی کند

ونه با اشک و افسوس...

اما تمام این ها را در بر می گیرد..

من نه ضعیفم نه ناتوان,

چرا که خداوند مرا بدون خشونت و زور و بازو می پسندد...

اشک ریختن ضعف من نیست,قدرت روح من است...

اشک نمی ریزم تا توجهی را جلب کنم,با اشک روحم را می شویم..



????: مرا دختر خانوم می نامند ?
پنج شنبه 4 / 2 / 1393 4:41 PM Ӎḭṅặ

 

هــــر قلــبی درد دارد

نحـــوه ی ابـــر ریخـــــتن از آن فـرق دارد

بــعضی هـــا آن را در چشـمـانشــان پنهان می کنــند

و بعضـــــی در لبــخندشــان......



????: درد ?
پنج شنبه 4 / 2 / 1393 1:30 AM Ӎḭṅặ

"کــاش یـــکی پــــــیدا مــــی شد کــه وقِـــتی می دید

گـــلوت ابـــر داره و چـــشمات بارون,بــــه جا اینــــکه بپـــرسه"

چته؟چی شده؟

بـــــغلت کنه و بــــگه گـــریه کن



????: کـــــــاش ?
جمعه 3 / 2 / 1393 11:36 PM Ӎḭṅặ

دلـــم می گِــیرد

دلم می گیرد

وقتـــی می دانم

در دنیای به این بزرگی

هیـــچ دلی نســت که براِِِیــم

تــــنگ شـود



????: دلم می گیرد ?
جمعه 3 / 2 / 1393 11:27 PM Ӎḭṅặ

چراغ سیـاه تنهایی را در اتاقم نهاده ام

وتــــاریکی و تنـــهایی فضای اتاقم را پــــوشانده

سالهـــاست که دیــگر صدای خودم تنـــها صدای ماندگار گشتـــه

زمـــزمه های لـــرزان و اشک هــای ریزان

دیــگر حتی نعـــره هــایم شنیــده نمی شود

بـــه انتــــظار نشستـــه ام امــا از انتظار خسته ام

مــــرگ نیز مــــرا لایق بـــردن نمی دانــــتد

به کجـــــا پناه ببــرم



????: تنهایی ?
جمعه 3 / 2 / 1393 10:47 PM Ӎḭṅặ

ســـــکوت راهـی برای رهایــی است

ســـــکوت میکـنم در مقابل همــه ی فریــــادها



????: سکوت ?
جمعه 3 / 2 / 1393 10:33 PM Ӎḭṅặ

همیشه باید کسی باشد

که بغض هایت را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد

باید کسی باشد که وقتی صدایت لرزید بفهمد

که اگر سکوت کردی بفهمد

کسی که اگر بهانه گیر شدی بفهمد

اگر سر درد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن

بفهمد که به توجهش احتیاج داری

بفهمد که دارد داری

بفهمد که زندگی درد دارد

بفهمد که دلت برای چیزهای کوچک تنگ شده

که دلت برای قدم زدن زیر باران...

برای یک آغوش گرم تنگ شده..!

همــــیشه بــایــــد کســـی باشــــد

همــــــــیشـه...



????: باید کسی باشد ?
جمعه 3 / 2 / 1393 7:42 PM Ӎḭṅặ

دلتنگـــــی پیچیده نیسـت....

یــــــــک دل...

یـــــــــــــــــــک بغض...!

و آرزوهــای ترک خورده..!

به هـــمین سادگی....



????: دلتنگی ?
جمعه 3 / 2 / 1393 6:35 PM Ӎḭṅặ

 باز هم مثل همیشه تنهام...

دیوار اتاقم پناهم میدهد..

بی پناه که باشی قدر دیوار را میدانی..



????: باز مثل همیشه تنهام ?
جمعه 3 / 2 / 1393 1:42 PM Ӎḭṅặ

رفتار عاشقانه ی زن را

بایــد از دلتنگـیش فهمید

از شـوق و بی تابیش

برای دیدار

از حس کودکانه اش رفتار عاشقانه ی زن را

بایــد از دلتنگـیش فهمید

از شـوق و بی تابیش

برای دیدار

از حس کودکانه اش

برای آغـــوش

از خجالتش

برای بوسـه گرفتن

زن بـی دلیل بهانه نمیگیرد

شاید بهانه ی

دستانِ گرمـت را دارد

که دستانش را بگیری …..!




سه شنبه 2 / 9 / 1388 7:1 PM Ӎḭṅặ

من یک دختـ ـــرم

 

هر چقدرم که اَدایِ محکـم بودن را در بیاورم

 

هر چقدر هم که اَدایِ مستقل بودن

 

وبگویم "ممنون خودم از پسش بر میام"

 

باز هم ته تهش

 

به آن سینه ی پهنه مردانـ ـــه ات پناه میاورم

 

عشقــــــ♥م دلــــــم تنــــگ شـــــــده

دوســتــ   دارم  



جمعه 19 / 6 / 1388 11:52 AM Ӎḭṅặ

تــو نمی دانی که دختـــر بودن درد استـــــ

دختـر که باشی نگاه ها.پیشنهاد ها.سخت مـــی شود

دختر که باشی راحتـــر مـــی شکنی

دختر که باشــی نگاه هــــا فرق دارند

حتــی اگر به تمـــام دنیـــا خوبــــ نگـــاه کنی باز تمـــام دنیـا می تواند به

تـــو بــد نگــاه کند…

دختر بودن گاهـیـ واقعـــا یکـــ درد استـــــ



جمعه 19 / 6 / 1388 11:48 AM Ӎḭṅặ
صفحه قبل 1 ... 6 7 8 9 10 ... 11 صفحه بعد