میخواهم و میخواستمت ، تا نفسم بود

می سوختم از حسرت  و عشق تو بسم بود

عشق تو بسم بود که این شعله بیدار

روشنگر شبهای بلند ققسم بود

آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت

غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود

دست من و آغوش تو هیهات ،  که یک روز

تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود

بالله ، که  جز یاد تو ، گر هیچ کسم  است

حاشا ، که بجز عشق تو ، گر هیچ کسم بود

سیمای مسیحایی اندوه تو ، ای عشق

در غربت  این مهلکه فریاد رسم بود

لب بسته و پر سوخته از کوی تو رفتم 

رفتم ، بخدا گر هوسم بود ، بسم بود

" فریدون مشیری "



دو شنبه 14 / 4 / 1393 10:20 PM Ӎḭṅặ

من دلم می خواهد
خانه ای
 
داشته باشم پر دوست
 
کنج هر دیوارش
 
 
دوستهایم بنشینند آرام
 
 
گل بگو گل بشنو
 
 
هرکسی می خواهد
 
 
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
 
 
یک سبد بوی گل سرخ
 
 
به من هدیه کند
 
 
شرط وارد گشتن
 
شست و شوی دلهاست
 
 
شرط آن داشتن
 
 
یک دل بی رنگ و ریاست
 
 
بر درش برگ گلی می کوبم
 
 
روی آن با قلم سبز بهار
 
می نویسم ای یار
 
 
خانه ی ما اینجاست
 
 
تا که *سهراب* نپرسد دیگر
 
 
*"**خانه دوست کجاست؟* *"*
 
فریدون مشیری
 



دو شنبه 14 / 4 / 1393 10:5 PM Ӎḭṅặ

گاهی باید دروغ را راست پنداشت

و گاهی,راست را دروغ!

بی فریب خوردن,زندگی سخت است....

                                                               فروغ فرخ زاد



یک شنبه 13 / 4 / 1393 3:5 PM Ӎḭṅặ

  دلم هوای تو کرده بگو چه کار کنم ؟

 
        مــثــل عـکـس رخ مــهـتـاب که افـتـاده در آب
 

                    در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست

                                                                           

 


پنج شنبه 12 / 4 / 1393 10:35 PM Ӎḭṅặ

با توام

ای لنگر تسکین!

ای تکان‌های دل!

ای آرامش ساحل!

با توام

ای نور!

ای منشور!

ای تمام طیف‌های آفتابی!

ای کبود ِ ارغوانی!

ای بنفشابی!

با توام ای شور، ای دلشوره‌ی شیرین!

با توام

ای شادی غمگین‌!

با توام

ای غم!

غم مبهم!

ای نمی‌دانم!

هر چه هستی باش!

اما کاش...

نه، جز اینم آرزویی نیست:

هر چه هستی باش!

اما باش!

 

قیصرامین پور

 



جمعه 11 / 4 / 1393 10:46 PM Ӎḭṅặ

دلم گرفته است

دلم گرفته‌است

 

به ایوان می‌روم و انگشتانم را

بر پوست کشیدهٔ شب می‌کشم

چراغ‌های رابطه تاریکند

چراغ‌های رابطه تاریکند

 

کسی مرا به آفتاب

معرفی نخواهد کرد

کسی مرا به میهمانی گنجشک‌ها نخواهد برد

پرواز را بخاطر بسپار

پرنده مردنی‌ست  

                                                        فروغ فرخ زاد

 

 

 



جمعه 11 / 4 / 1393 10:43 PM Ӎḭṅặ

اینک تو کجا هستی ای یار من!

آیا به مانند نسیم شب زنده داری می‌کنی؟

آیا ناله و فریاد دریاها را می‌شنوی و آیا به ضعف و خواری من می‌نگری

و از شکیبایی‌ام آگاهی؟؟

کجا هستی ای زندگی من!

اینک تاریکی مرا در آغوش گرفت و اندوه بر من غلبه یافت.

در هوا لبخند بزن تا زنده شوم.

کجا هستی ای عشق من ؟؟

آه !!!

چقدر عشق بزرگ است و من چقدر کوچک هستم!

                                                                     جبران خلیل جبران



جمعه 11 / 4 / 1393 10:35 PM Ӎḭṅặ

هیچ وقت به یه مرد نگو

 

"دوستت دارم"

 

همین که گفتی ....

 

خیالش راحت میشه که دوسش داری

 

میره...

 

تومیمونی  و "خیالش".....

 


جمعه 11 / 4 / 1393 1:43 AM Ӎḭṅặ

عیب نداره ...
عیب نداره که " تـــنـــهـــایـــی "...
عیب نداره که شبا بدون " شــب بــخــیــر عــشــقــت " می خوابی ...
عیب نداره که جمله ی "دوســتــت دارم " رو نمیشنوی ...
عیب نداره که دلش دیگه برات " تــنــگ " نمیشه ...
عیب نداره اونیکه گفت تا آخرش باهاته الان نیست که" درد " هاتو بهش بگی
عیب نداره ، " خــدا بــزرگــه "
"اونیکه قدر تورو ندونست یه روز توو حسرت داشتنت میسوزه" . .



جمعه 11 / 4 / 1393 1:42 AM Ӎḭṅặ

هی فلانی زندگی شاید همین باشد....

یک فریب ساده و کوچک....

من گمانم زندگی باید همین باشد...

زخم خوردن...

آن هم از دست عزیزی که...

برایت هیچکس جز او گرامی نیس...

بی گمانم باید همین باشد.....

                                                   

                                                            مهدی اخوان ثالث



جمعه 11 / 4 / 1393 1:29 AM Ӎḭṅặ

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده بخونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم ؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی 
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی
نگهت هیچ نیفتاد براهی که گذشتی 
چون در خانه ببستم ،
دگر از پای نشستم ،
گوئیا زلزله آمد ،
گوئیا خانه فرو ریخت سر من 
بی تو من در همه شهر غریبم 
بی تو کس نشنود از این دل بشکسته صدائی 
برنخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی 
تو همه بود و نبودی ، تو همه شعر و سرودی 
چه گریزی ز بر من ؟
که ز کویت نگریزم 
گر بمیرم ز غم دل ،
به تو هرگز نستیزم
من و یک لحظه جدائی ؟
نتوانم ، نتوانم 
بی تو من زنده نمانم .....



شنبه 10 / 4 / 1393 1:42 PM Ӎḭṅặ

 

بی تو مهتاب شبی باز از ان کوچه گذشتم

 
 

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

 
 

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

 
 

شدم ان عاشق دیوانه که بودم

 
 

در نهانخانه ی جانم گل عشق تو درخشید

 
 

باغ صد خاطره خندید ، عطر صد خاطره پیچید

 
 

یادم امد که شبی با هم از ان کوچه گذشتیم

 
 

پر گشودیم و در ان خلوت دل خواسته گشتیم

 
 

ساعتی بر لب ان جوی نشستیم

 
 

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

 
 

من همه محو تماشای نگاهت

 
 

اسمان صاف و شب ارام

 
 

بخت خندان و زمان رام

 
 

خوشه ی ماه فرو ریخته در اب

 
 

شاخه ها دست بر اورده به مهتاب

 
 

شب و صحرا و گل و سنگ

 
 

همه دل داده به اواز شباهنگ

 
 

یادم امد تو به من گفتی

 
 

از این عشق حذر کن

 
 

ساعتی چند بر این اب نظر کن

 
 

اب ائینه ی عشق گذران است

 
 

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

 
 

باش فردا که دلت با دگران است

 
 

تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

 
 

با تو گفتم حذر از عشق ندانم

 
 

سفر از پیش تو هرگر نتوانم ، نتوانم

 
 

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد

 
 

چون کبوتر لب بام تو نشستم

 
 

تو به من سنگ زدی من نرمیدم نگسستم

 
 

باز گفتم که تو صیادی و من اهوی دشتم

 
 

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

 
 

حذر از عشق ندانم ، نتوانم

 
 

اشکی از شاخه فرو ریخت

 
 

مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت

 
 

اشک در چشم تو لرزید      

 
 

ماه بر عشق تو خندید

 
 

یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم

 
 

پای در دامن اندوه کشیدم

 
 

نگسستم ، نرمیدم

 
 

رفت در ظلمت شب ، ان شب و شب های دگر هم

 
 

نگرفتی دگر از عاشق ازرده خبر هم

 
 

نکنی دیگر از ان کوچه گذر هم

 
بی تو اما به چه حالی من از ان کوچه گذشتم
 


شنبه 10 / 4 / 1393 1:40 PM Ӎḭṅặ
 
به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد بی خوابی
در این ایوان سرپوشیدهٔ متروک
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تن‌هایم
بیا ای روشنی، اما بپوشان روی
که می‌ترسم ترا خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچ کس ما را
نمی‌خواهم بداند هیچ کس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب
پرستوها که با پرواز و با آواز
و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!      
                                                               مهدی اخوان ثالث 


شنبه 10 / 4 / 1393 1:15 PM Ӎḭṅặ

بعضی حرفارو نمیشه گفت,باید خورد!

ولی بعضی حرفارو,نه میشه گفت,نه میشه خورد!

میمونه سردل!

میشه دلتنگی!

میشه بغض!

میشه سکوت!

میشه همون وقتایی که خودتم نمیدونی چته!



شنبه 10 / 4 / 1393 12:37 AM Ӎḭṅặ

دختــــ ری که صبح به زور از خواب پا میشه

بــا قیـافه هپـــلی و ژولـــیده و لـ باسای نازک

کـه به هرطرف کشــ یده میشه

بـا چشای نیمه باز و بســـته و پاهـــ اهای برهنه

روی سرامیک کـه داره دنبــ ال دستشویی میگرده و زیر لـــب غر میزنه

بغل کردنی ترین موجــــــود دنیآســــت.

حـــــــــتی روایت شده میشه واسش مـــــرد.......



شنبه 10 / 4 / 1393 12:14 AM Ӎḭṅặ



پنج شنبه 8 / 3 / 1393 9:27 PM Ӎḭṅặ



جمعه 7 / 3 / 1393 8:41 AM Ӎḭṅặ



جمعه 7 / 3 / 1393 8:40 AM Ӎḭṅặ

نمی گوید تو را می خواهم !



نمی گوید باش !



حتی نمی گوید به من برو راحتم بگذار



معشوق من ،



حرف های عاشقانه ام را می خواند



شاید گاهی لبخندی میزند و ...



... و بی هیچ واژه ای از احساسم میگذرد .



هر روز



هر روز



هر روز



جمعه 7 / 3 / 1393 7:33 AM Ӎḭṅặ

یـــ اد سهـــ راب بـخیر...

آن سپـــ هری که تا لحظه ی خــامــوشی گفت:

تـــو منو یـــاد کنی یا نکنی...

باورت گـــر بشود یا نشـــود...

حــــــ رفی نیـستــ اما نفــــسم میگـــ یرد...

در هـــــوایی نفـــ س هــ ای تـــــو نیس....!



چهار شنبه 5 / 3 / 1393 1:17 PM Ӎḭṅặ

 سلامتی پسری که یه روز عاشق شد...

سلامتی دختری که یه روزعاشق شد...

سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد...

سلامتیدختری که هیچی کم نذاشت...

سلامتی عشق پاکشون...

سلامتی اون همه خاطره ها و شیطنت هاو دیووونه بازی های زیر بارون قرار گذاشتن ها خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها... سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد...

سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرش رو باور کرد...

سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد...

سلامتی اون قسم ها اون دوست دارم هایی که هیچوقت تحویل داده نشد...

سلامتی پسری که هر چی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت...

سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد...

سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دل عشقشو بدست بیاره و بره خواستگاریش...

سلامتی ۲۱ ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها و دور بودن ها...

سلامتی روزی که پسر دعوت شد به جشن عقد عشقش...

سلامتی اون شب...

سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن اما پسرکه خندیدتا جشن خراب نشه...

سلامتی اون خنده ی زوری...

سلامتی عروسی که ماه شده بود...

سلامتی عاقدی که اومد...

سلامتی شناسنامه ها...

سلامتی بغض پسر...

سلامتی بار اول...

سلامتی بغض پسر...

سلامتی بار دوم...

سلامتی بغض پسر...

سلامتی بارآخر...

سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفته بود و تو جیبش موند...

سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد...

سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه...

سلامتی اجازه بزرگترها...

سلامتی بله...

سلامتی اون شب...

سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد...

سلامتی فرداش...

سلامتی مهمونی که دختر گرفت...

سلامتی دوستایی که جمع شدن...

سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت...

سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ از رو حسادت گفته...

سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد...

سلامتی تیغی که تیز بود...

سلامتی رگ دست...

سلامتی دختری که خودکشی کرد...

سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن......

سلامتی ملاقات تو بیمارستان...

سلامتی اون ۵ و ۶ دقیقه ی تنها با دختر...

سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس...

سلامتی شرم دختر...

سلامتی صبر پسر...

سلامتی قسم هایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه که زندگیش خراب نشه...

سلامتی قسم جون پسر...

سلامتی قبول کردن دختر...

سلامتی لحظه خداحافظی...

سلامتی چشمای خیس...

سلامتی یه عمر تنهایی...

سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی یه متن شد... 

سلامتی خنده های کودکی که توی راه بود...

سلامتی دختری که مادر شد...

سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند...



چهار شنبه 5 / 3 / 1393 12:54 AM Ӎḭṅặ
سلامتی پسری که یه روز عاشق شد...
سلامتی دختری که یه روزعاشق شد...
سلامتی پسری که اندازه یه نگاه هم به عشقش خیانت نکرد...
سلامتی دختری که هیچی کم نذاشت...
سلامتی عشق پاکشون...
سلامتی اون همه خاطره ها و شیطنت هاو دیووونه بازی های زیر بارون
قرار گذاشتن ها خیس شدن ها از سرما به خود لرزیدن ها...
سلامتی دوستی که زیراب پسرو به دروغ زد...
سلامتی دختری که حرف دوست مثل خواهرش رو باور کرد...
سلامتی دختری که بی خبر خطش خاموش شد...
سلامتی اون قسم ها اون دوست دارم هایی که هیچوقت تحویل داده نشد...
سلامتی پسری که هر چی قسم خورد خواهش کرد اثری نداشت...
سلامتی دختری که با چشم خیس به پسر گفت ازت بدم میاد...
سلامتی پسری که رفت خدمت تا زود برگرده و دل عشقشو بدست بیاره و
بره خواستگاریش...
سلامتی ۲۱ ماه پست دادن ها و لحظه شماری ها و دور بودن ها...
سلامتی روزی که پسر دعوت شد به جشن عقد عشقش...
سلامتی اون شب...
سلامتی اون دوستایی که بخاطر حال پسر بغض داشتن

اما پسرکه خندیدتا جشن خراب نشه...
سلامتی اون خنده ی زوری...
سلامتی عروسی که ماه شده بود...
سلامتی عاقدی که اومد...
سلامتی شناسنامه ها...
سلامتی بغض پسر...سلامتی بار اول...
سلامتی بغض پسر...سلامتی بار دوم...
سلامتی بغض پسر...سلامتی بارآخر...
سلامتی پلاک زنجیری که پسر واسه زیر لفظی روز عقدش گرفته بود و
تو جیبش موند...
سلامتی زیر لفظی که یکی دیگه داد...
سلامتی پسری که هنوز امید داشت که به عشقش میرسه...
سلامتی اجازه بزرگترها...
سلامتی بله...
سلامتی اون حلقه که جایگزین حلقه پسر شد...
سلامتی ماشین عروس...
سلامتی سستی زانو...
سلامتی سیاهی چشم...
سلامتی اون شب...
سلامتی پاکت سیگار و نخهایی که با نخ قبلی روشن شد...
سلامتی فرداش...
سلامتی مهمونی که دختر گرفت...
سلامتی دوستایی که جمع شدن...
سلامتی شب و روزایی که سخت گذشت...
سلامتی دوستی که به دختر گفت اون حرفو به دروغ از رو حسادت گفته...
سلامتی دختری که با تمام وجود گریه کرد...
سلامتی تیغی که تیز بود...
سلامتی رگ دست...
سلامتی دختری که خودکشی کرد...
سلامتی لحظه ای که به پسر خبر دادن...
سلامتی ملاقات تو بیمارستان...
سلامتی اون ۵ و ۶ دقیقه ی تنها با دختر...
سلامتی اون چشمای نیمه باز خیس...
سلامتی شرم دختر...
سلامتی صبر پسر...
سلامتی قسم هایی که پسر به دختر داد تا فراموش کنه
که زندگیش خراب نشه...
سلامتی قسم جون پسر...
سلامتی قبول کردن دختر...
سلامتی لحظه خداحافظی...
سلامتی چشمای خیس...
سلامتی یه عمر تنهایی...
سلامتی حرفایی که نمیشد گفت ولی یه متن شد...
سلامتی خنده های کودکی که توی راه بود...
سلامتی دختری که مادر شد...
سلامتی پسری که حسرت پدر بودن تا ابد به دلش موند...
منبع : http://lovefarm.mihanblog.com/ http://lovefarm.mihanblog.com/
دختر که باشی...
هزار بارم بهت بگه دوست دارم
بازم میپرسی دوسم داری؟؟
و ته دلت همیشه میلرزه...نگران زیبایی هایی میشی که عاشقش میشن...
هروقت که صدات میزنه خوشکلم؟
خوشحال میشی چون در چشماش تو  خیلی زیبایی..
دست خودت نیست...دختر که باشی...
همه دیوونگی های عالم رو بلدی...
منبع : http://lovefarm.mihanblog.com/ http://lovefarm.mihanblog.com/
دختر که باشی...
هزار بارم بهت بگه دوست دارم
بازم میپرسی دوسم داری؟؟
و ته دلت همیشه میلرزه...نگران زیبایی هایی میشی که عاشقش میشن...
هروقت که صدات میزنه خوشکلم؟
خوشحال میشی چون در چشماش تو  خیلی زیبایی..
دست خودت نیست...دختر که باشی...
همه دیوونگی های عالم رو بلدی...
منبع : http://lovefarm.mihanblog.com/ http://lovefarm.mihanblog.com/

دختر که باشی...

هزار بارم بهت بگه دوست دارم بازم میپرسی دوسم داری؟؟

و ته دلت همیشه میلرزه...

نگران زیبایی هایی میشی که عاشقش میشن...

هروقت که صدات میزنه خوشکلم؟

خوشحال میشی چون در چشماش تو خیلی زیبایی..

دست خودت نیست...

دختر که باشی...

همه دیوونگی های عالم رو بلدی...



چهار شنبه 5 / 3 / 1393 12:49 AM Ӎḭṅặ

ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ خوبی؟!

ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ

ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺑﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺘﻢ

ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ

ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺣﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺯﺕ ﭼﻄﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟

ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ

ﺗﻮ ﺍﺻﻼ ﻫﺮﭼﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﻨﮓ ﺷﺪﻩ گریهگریهگریه

دلــــــ م تـــــنگ شـــــ ده گریه



سه شنبه 4 / 3 / 1393 12:33 AM Ӎḭṅặ

زن، زندگیـست
و
مـرد، امنیت
و چه خوب می شود وقتی
مـردی تمامِ مردانگیش را
خـرجِ
امنیتِ زندگیـش کُند
و چه زیبـا می شود وقتی
زنی تمامِ زندگیش را خرج
غرورِ امنیتش کُند



سه شنبه 4 / 3 / 1393 12:29 AM Ӎḭṅặ

دُختـَرے نیسـتـَم کـه هـَرزگـــے کـُنـَم!
زنـانگــے وَ مـُـحَـبـَتم را بـا هـَر مــردے تقسـیم نمـے کنم
عـشـقَم تنها خــاص یکـــ نـفر اَســت
غـَرق عـــــشــــــق خواهــم کرد آنکه خاص من باشـد
طــورے کـه بـــے نیاز شـود از عـشق، ســیرابــ شـود از زندگـــے ...
تا جــان به در بـَرَم، آغوشـَم تنها سـَهم اوسـتــــ



سه شنبه 4 / 3 / 1393 12:19 AM Ӎḭṅặ

نه مغروم.. نه بی احساس!

فقط خسته ام..

خسته از اعتمادی بیجا

خسته از عشق های مثلثی

خسته از ادم هایی که دوستت دارم،عزیزم،... تکه کلامشان شده

خسته از عشق های یکطرفه

از این دنیایه دو پهلو

برای همین قفلی محکم بر دل زده ام

تا اشکهایم رسوایم نکنند



پنج شنبه 1 / 3 / 1393 2:10 PM Ӎḭṅặ

صـدات مـیـکـردم....
ایـن جـانـی کـه اولِ اسـمـت مـیـذاشـتـی و جـواب مـیدادی..
جـانـم رو مـیـگرفـت...کـــــاش..نـمـیـزدی ایـن حـرفـهـا رو.........
دلِ مـن جـنـبـه نـداشـت!
حــالا کـه نـیـسـتـی........
دارد دَمـــار از
روزگـــارم دَر مــیــاورد



پنج شنبه 1 / 3 / 1393 2:6 PM Ӎḭṅặ

سلامتیــــه اونــــی کـــه فکــــر میـکنیــــم 

تـــونــستیـــم فـــرامـــوششـــ کنیـــــم 

امــــا وقتــــی تنهــــاییـــم تـــو سکوتــــ شبـــ میبینیـــم کــــه 

چـقـــــدر دلمــــون هــــواشـــــو کــــــرده !!!



پنج شنبه 1 / 3 / 1393 1:6 PM Ӎḭṅặ

دلــــ ــــم میخواد از این بــه بعـــد...

هرکی گفت:

دوســـ ــــت دارم...

برم بغلش سرمو بزارم رو شونش...

آروم بـــــــ ــــــگم:

خفه شو عوضــــــی خسته شدم

از این همـــــه دروغ...!

 



سه شنبه 28 / 2 / 1393 6:52 PM Ӎḭṅặ


لیاقت می خواهد واژه ی "ما" شدن!

لیاقت می خواهد "شریک" شدن!

تو خوش باش به همین با هم بودن های امروزت...

من خوشم به خلوت تنهایی ام...

تو بخند به امروزم...

من میخندم به فرداهایت...



سه شنبه 28 / 2 / 1393 6:47 PM Ӎḭṅặ